بهار دل...

اگر روزی«محبت کردی بی منت»«لذت بردی بی گناه»«بخشیدی بدون شرط»بدان آروز واقعا زندگی کرده ای.

بهار دل...

اگر روزی«محبت کردی بی منت»«لذت بردی بی گناه»«بخشیدی بدون شرط»بدان آروز واقعا زندگی کرده ای.

میروم خسته و افسرده و زار


سوی منزلگه ویرانه خویش 


به خدا میبرم از شهر شما


دل شوریده و دیوانه خویش



می برم،تا که در آن نقطه ی دور


شستشویش دهم از رنگ گناه


شستشویش دهم از  لکه عشق


زینهمه خواهش بیجا و تباه



می برم تا ز تو دورش سازم


ز تو،ای جلوه امید محال


می برم زنده به گورش سازم


تا از این پس نکند یاد وصال



ناله می لرزد،می رقصد اشک


آه،بگذار که بگریزم من


از تو، ای چشمه جوشان گناه


شاید آن به که بپرهیزم من



  به خدا غنچه شادی بودم


دست عشق آمد و از شاخم چید


شعله ی آه شدم،صد افسوس


که لبم باز بر آن لب نرسید



عاقبت بند سفر پایم بست


می روم؛خنده به لب،خونین دل


می روم از دل من دست بردار


ای امید عبث بی حاصل...



تقدیم به سادیسمی ترین و مازوخیزست ترین آآآآآآآآآآآآدددددددددددممممممممممممم


وصف حالش:


تارو پود هستیم برباد رفت اما نرفت


عاشقی ها از دلم،دیوانگی ها از سرم....











همه را ببخشید...


سختی های بزرگ به آدمی نیروی دو چندا میدهد.«ارد بزرگ»




روح
خود را آزاد کنید

  آنهایی که از اعتماد به نفس سرشارند،

روحی غنی وبزرگ و آزاد دارند.

یکی از مهمترین چیزهایی که

وابستگی ذهنی وعاطفی ایجاد میکنند

و مانع غنی شدن و آزادی روح میشود،

نبخشودن

 دیگران است.

آنهایی که نفرتی به دل دارند

وکسی یا موضوعی یا خود را نبخشوده اند

 و یا خاطره تلخی را

از ذهن خود دور نمیکنند

روح خود را اسیر کرده اند

هرکسی

 و

 به هر شکلی

به شما بدی کرده

 او را ببخشایید

و برایش دعای خیر

و

طلب هدایت کنید

 تا روح شما بزرگ و غنی شود...






روی دوش دیگران...

من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم

پیششان سر بر نمی آرم،رعایت میکنم


همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت

مایه رنج تو باشم رفع زحمت میکنم


این دهان باز وچشم بی تحرک را ببخش

آنقدر جذابیت داری که حیرت میکنم


کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست

هرکسی را دوست دارم در تو رویت میکنم


فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟

در قدم برداشتن های تو دقت میکنم


یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم

لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم


ترک افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است

روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم


توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

مینشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم...







عشق به خدا...

همیشه آنان که از خدا


حاجت و درخواستی دارند


و از او همواره


چیزی میخواهند بسیارند

ولی آنان که


خود خدا را


میخواهند


نایابند و اندک.


یادمان باشد


فقط از خدا بخواهیم


و از خدا ،


فقط خدا را


بخواهیم


زیرا از خدا ،


غیر از خدا


را خواستن ،


کم خواستن است...






برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم...

برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم


شوم تا خاک پای تو،به دنبال تو میگردم


جهان دیگر شد و درد من،نه تغییری،نه توفیری


اگر مانم به جا خاکم،وگر خیزم به پا،گردم


شدم شاهین تو اما به جای اولین صیدم


دل خود را گرفتم چون کبوتر پیشت آوردم


نسیم از راه رسید وبوسه زد گستاخ بر رویت


من عاشق ترین گر جای او بودم چه میکردم؟


نهان در پرده دل گرچه دارم راز عشقت را


ازآن ترسم که چون گل بشکفد از چهره زردم


مکن زین بیشتر حاشا که از چشم تو میبینم


اگر اشکم،اگرآهم،اگر سوزم،اگر دردم


دلم گرم است از عشق تو و می لرزم از سرما


مگر آغوش گرم تو برآید با تن سردم


کشیدم منت از ابر بهاران چون صدف،اما


به کار کس نمی آید گهرهایی که پروردم


زند صد نقش و من با ساز او ناچار در رقصم


شدم بازیچه گردون،تو گفتی مهره نردم


«خداوندا!بین یک مرد میگرید»مکرر شد


کنون مردی دگر هم اشک میریزد،من آن مردم


نمی دانم که خواهد شد پسند خاطرت یا نه؟


دل مشکل پسندم را برایت هدیه آوردم


گذشتی از خیالم مصرع «حافظ» به یاد آمد:


«تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم»