من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم
پیششان سر بر نمی آرم،رعایت میکنم
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه رنج تو باشم رفع زحمت میکنم
این دهان باز وچشم بی تحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هرکسی را دوست دارم در تو رویت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتن های تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
مینشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم...
همیشه آنان که از خدا
حاجت و درخواستی دارند
و از او همواره
چیزی میخواهند بسیارند
ولی آنان که
خود خدا را
میخواهند
نایابند و اندک.
یادمان باشد
فقط از خدا بخواهیم
و از خدا ،
فقط خدا را
بخواهیم
زیرا از خدا ،
غیر از خدا
را خواستن ،
کم خواستن است...
برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم
شوم تا خاک پای تو،به دنبال تو میگردم
جهان دیگر شد و درد من،نه تغییری،نه توفیری
اگر مانم به جا خاکم،وگر خیزم به پا،گردم
شدم شاهین تو اما به جای اولین صیدم
دل خود را گرفتم چون کبوتر پیشت آوردم
نسیم از راه رسید وبوسه زد گستاخ بر رویت
من عاشق ترین گر جای او بودم چه میکردم؟
نهان در پرده دل گرچه دارم راز عشقت را
ازآن ترسم که چون گل بشکفد از چهره زردم
مکن زین بیشتر حاشا که از چشم تو میبینم
اگر اشکم،اگرآهم،اگر سوزم،اگر دردم
دلم گرم است از عشق تو و می لرزم از سرما
مگر آغوش گرم تو برآید با تن سردم
کشیدم منت از ابر بهاران چون صدف،اما
به کار کس نمی آید گهرهایی که پروردم
زند صد نقش و من با ساز او ناچار در رقصم
شدم بازیچه گردون،تو گفتی مهره نردم
«خداوندا!بین یک مرد میگرید»مکرر شد
کنون مردی دگر هم اشک میریزد،من آن مردم
نمی دانم که خواهد شد پسند خاطرت یا نه؟
دل مشکل پسندم را برایت هدیه آوردم
گذشتی از خیالم مصرع «حافظ» به یاد آمد:
«تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم»
گاهی خدا درها رو میبنده و
پنجره ها رو قفل میکنه...!!!
زیباست
اگر فکر کنی
شاید
بیرون طوفانه
و
خدا میخواد از تو محافظت کنه...!!!