بهار دل...

اگر روزی«محبت کردی بی منت»«لذت بردی بی گناه»«بخشیدی بدون شرط»بدان آروز واقعا زندگی کرده ای.

بهار دل...

اگر روزی«محبت کردی بی منت»«لذت بردی بی گناه»«بخشیدی بدون شرط»بدان آروز واقعا زندگی کرده ای.

برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم...

برانگیزد نسیم از جای خود هرگاه چون گردم


شوم تا خاک پای تو،به دنبال تو میگردم


جهان دیگر شد و درد من،نه تغییری،نه توفیری


اگر مانم به جا خاکم،وگر خیزم به پا،گردم


شدم شاهین تو اما به جای اولین صیدم


دل خود را گرفتم چون کبوتر پیشت آوردم


نسیم از راه رسید وبوسه زد گستاخ بر رویت


من عاشق ترین گر جای او بودم چه میکردم؟


نهان در پرده دل گرچه دارم راز عشقت را


ازآن ترسم که چون گل بشکفد از چهره زردم


مکن زین بیشتر حاشا که از چشم تو میبینم


اگر اشکم،اگرآهم،اگر سوزم،اگر دردم


دلم گرم است از عشق تو و می لرزم از سرما


مگر آغوش گرم تو برآید با تن سردم


کشیدم منت از ابر بهاران چون صدف،اما


به کار کس نمی آید گهرهایی که پروردم


زند صد نقش و من با ساز او ناچار در رقصم


شدم بازیچه گردون،تو گفتی مهره نردم


«خداوندا!بین یک مرد میگرید»مکرر شد


کنون مردی دگر هم اشک میریزد،من آن مردم


نمی دانم که خواهد شد پسند خاطرت یا نه؟


دل مشکل پسندم را برایت هدیه آوردم


گذشتی از خیالم مصرع «حافظ» به یاد آمد:


«تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم»








نظرات 33 + ارسال نظر
مبین چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام خانم خانما
چطوری عزیز من؟؟
جانم ب این بست
جانم
روحم رو ب پرواز در آوردی دلم ذوق مرگ شد

سلما آقای هیپ هیپ هورا
الحمدالله خوب و مذوق
چطوری یا خوبی؟
جججججاااااننننننممم ب این حس قشنگی ک داری توصیفش میکنی
هی جان من خداروشکر ک خوشت اومد

مبین چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ب.ظ

وای وای این قسمتاش مرگه ها
تورو میبینم و هردم زیادت میشود میلم
و
نسیم از ره رسید و بوسه "گستاخ"بر رویت
من عاشق ترین کر جای او بودم چ میکردم؟؟__؟__!!!!!!
هان ؟؟؟؟؟!!!!!

توجه توجه:مراد از این شعر عشق الهی هست
مراد شما از این ابیات چیست؟آیا هم مقصود؟:
دوست خوبم مبین:مثل اینکه حسابی گیج ابیات شدی ک ادبیات و املاء رو زدی پوکوندی

مبین چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:57 ب.ظ

دختر تو تکی والا

تک پر هستم تک نیستم:

بهزاد پاشا چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:48 ب.ظ

بسیار عالی

خیلی به این نیاز داشتم

چون خودم رو گم کردم که هیچ خدامو هم گم کردم :|

ادامه:چون هوس عادت بازیچه...بودم هرچیم یادش بره اسمم یادشه نمیخوام با بردن اسمم یادش بیفتم طلیسچی"تقویم"ب دنیای بدون من خداروشکر برگشته!!!نمیخوام اذیت شه چون هنوزدوستت وسلامتی وشادیش پای رازونیازامه!!!!
آخی!!!خب ازش بخواه پیدات کنه و پیداش کنی

بهزاد پاشا چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:51 ب.ظ

گفتم تا این جا اومدم ب اون یکی پست ها هم سر بزنم ک دعوت نشده بودم

ب کامنت خوبی رسیدم

خودنویسم رو از سیاهی شب پر می کنم!

خیلی جالب بود برام

یادت میاد؟

این رو ی نفری برات سندیده بود

ولی اون همه تحویلش نگرفته بودی

هه

حتی جالب تر اینکه احساسات پاکش رو نادیده گرفتی و اون اس رو هم پاکیدی

عجب بازی هایی داره روزگار

عجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب

سلام
بله یادمه اما من اون اسارو از گوشی پاکیدم ذهنم!!!!!میدونی بهزاد،اصلا نمیدونم دوستت بهم حس داشته یا ن!!!!کسی ک اون حس رو دارا باشه اون کارا رو نمیکرد و اینکه الان دارم چیزی میشنوم ک...!!!!!ندید نگرفتم فقط اجازه نداشتم چیزایی رو بی واسطه بگم جهانبخش "من و بارون"احساس من فرق داشت با او دوست داشتن خالی نبود!!!دوستت نخواست بفهمه از غیرو و ذالک راه میخواست و گوش میداد جز خود من!!!!!ایرادی بهش وارد نیست این براش قطعا بهتر بوده !!فقط دلیل کارا و اصرارارامو ب ی نفر گفتم ک تا نخوام حرفی نمیزنه!!!!تو از چیزی خبرنداری فقط یکم از دوستت خبر داری!!!
بهزادی لطفا ب خودش در این باره چیزی نگو

بهزاد چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام
چه شعر قشنگی ..
یاد او آرام دلهاست
ممنون آجی

عزیزمی داداشم
خواهش دارم

م..... چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:18 ب.ظ http://pechpechhayeman.blogsky.com

خیلی ی ی ی ی ی ی ی ی زیبا بود

ممنون دوست خوبم
خیلی دوست دارم

وحـــیده پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ق.ظ http://hamishe-eshgh.blogsky.com/

سلام...
خوبی عزیزم؟
خیلی خیلی قشنگ بود گلم...
مرسی که خبر دادی بانو..
@}----

سلام
الحمدالله توپ
تو خوبی
ممنون بانو
وظیفم بود

بهزاد پاشا جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ

مدیونم اگه چیزی فهمیده باشم

:))))))))))))))))))))))))))))))


3ساعت نوشتم!!!!!کجاش رو متوجه نشدی؟؟؟؟؟!!!!!

بهزاد پاشا شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ب.ظ

اونقد پیچ و خم دادی ب ماجرا

نخش از دستم در رفتید!

دوست من کیه؟

من فک میکردم من و تو رابطه داشتیم!

تو کی با دوست من رابطه داشتی؟

!!!!!

خب نمیخواستم از یاد رفته هات
برگرده
دوستت=تو

بهزاد پاشا شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ب.ظ

مژگان وب مبین خان رو پیدا نکردم!

جوابشو اینجا میدم :

ببین دوست عزیز شما تو مقام و مرتبه ای نیستی ک بتونی لیاقت آدما رو تشخیص بدی

کامنت های منم ب هیشکی ربطی نداره

من میدونم و مژگانم همین!

سلام
وب نداره میل و فیس هست
حالا من:دوستای من ثواب داره منم بدونم جریان چیه
غیب کردین؟؟؟!!!درباره من؟؟؟!!!زود باشید بگید یکدوم دیگه!!!
هی وای من

مبین شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام ملکه جمع
چطوری زیبا؟
میگما چرا 5شنبه خسته وبی حال بودی نگو باز فکرت خراب شده بوده
الهی فدای صبرت بشم عزیزم

سلام معما!!!!ن اینبار درسته اغراق نیست!!!خاله عروس ک از"چ سری چ دومی عجب پایایی"
بد بدجور خوشش میاد چ اندامی چ لباسه چ رقصی چ چهره ای به به واقعا به به
خواستم بگم پسر داری
بهزاد داداشمم گفت خسته بودم بخاطر گشتن زیاد اما فکرم چرابهم ریخته بایدمیبود

بیتاپاشا شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.azarigiz79.blogfa.com

اومدم بگم یه جای این دنیا یه دختر خل وچل دیوونه هم هس که منتظره دوستاش بیان مطلب هاش رو بخونن و نظر بدن

سلام قشنگم
نگو بگو ی دخمل فرشته مهربون گلم
کوتاهیم ببخش تصور کردم بودنم و نظریدنم آزارت میده
چشم حتما ب خواست خدا میام عزیزم
دوست دارم

بهزاد پاشا شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام نسیم باغ خدا

خیلی وقته دلم تنگه باغی بود ک تو هم توش باشی

مثل قدیما وسط گندمزار بدیو بدیو کنی منم بشینم نگات کنم :)

دیشب بالاخره خوابتو دیدم

از یاد رفته؟

مگه میشه روزای خوبم باهات از یاد بره؟

بحثی نشده عزیزدلم

فقط لازم بود یاد آور بشم ک کسی در مقام تعیین لیاقت بنده یا دوستم ک باز اونم بنده میشم :))) نیست

امان از دستت با این پیچ و خم دادن ب ماجرا

سهام
وای گندم زار
بدیو بتعریف بدیو
خودت گفتی بهم
گرفتید منو ها شدم توپ شما دوتا
اصلا ب من چیه


پیمان یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ق.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

اینجانب دست بر چانه به بحث دوستان مینگریم!
نویسنده ی محترم وبلاگ واقعا راست گفتی وبلاگ نیست که پل ارتباطیه!
قبلا عذر می خوام (بادلیل!!) چون معمولا خیلی رک حرف میزنم و شاید یه عده ای از حرفم خوششون نیاد! چون معمولا وقتی میبینم حقی از دوستم داره زیر پا گذاشته میشه شروع می کنم به حرف حق زدن و طبیعتا این حرفم برای همه شیرین نیست.
من نه سر پیازم و نه ته پیاز و نه اصلا از جنس پیازم. اما به خاطر همین دو سه تا کامنت که دیدم می خوام یه چیزایی رو بگم
((کاش ما ادما یه خورده به حریم و حرمت افراد احترام میذاشتیم))
حرفم مشخصه. اینو به دوستانی میگم که دوست دارن توی وب ایشون هم دیگه رو به رخ هم بکشن. کاری که قطعا خود نویسنده ی وبلاگ حاضر هم ازش خوشش نمیاد. اطلاع دارم که میگم.
حالا اگه به خاطر احترام به طرف مقابل، یا شــاید اجبار و یا از روی رودرواسی کامنتا رو تایید میکنه یا به زبون نمیاره، دلیل بر این نیست که با این رویه موافقه.
یه خورده مراعات کنید.
ارتباط خوب بین افراد رو جملات دلخواه گوینده با هر لحنی و یا حرف های ناگفته تعیین نمی کنن و اساسا ارتباط خوب یا دوستی واقعی نیازی به جار زدن و اثبات و به رخ کشیدن نداره.
متاسفانه اکثر ما ایرانیا فقط سمت خودمونو میبینیم و به بازخورد کارمون توی جامعه هیچ توجهی نداریم و میشه گفت این مسئله (یه جور خودخواهی محترمانه) یکی از اصلی ترین عوامل عقب افتادگیمون از لحاظ فرهنگ و زندگی و بقیه ی مسائل هست.
اول در مورد کامنتاتون فکر کنید بعد روی کلید ((ارسال نظر)) کلیک کنید!

باتشکر روابط عمومیه ببووقق:)))))
باریک آقا پیمان ب افتخارش جیغ. و سوت و کف و هورا
خوشحالم ک هستی و شکر خدا ک دوست دارم
آقا مبین مخاطبیا گفتم انتقاد شده ازت گفتی خیالت بیخیال

بهزاد پاشا یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ق.ظ

آقا پیمان خان با حرفایی ک زدی نشون دادی حداقل از جنش پیاز هستی !

من نمیدونم چ برداشتی کردی اما باید بگم ما آدما حق هیچ برداشتی رو نداریم

هم دیگه رو ب رخ کشیدن؟؟

عزیز من ... وقتی منو نمیشناسی پس قضاوت نکن

من نیازی ب به رخ کشیدن خودم ندارم

اونی ک باید منو بشناسه شناخته

شما بیا نظرت بذار چ گیری دادی ب نظرای من آخه؟؟؟؟

بهزاد جان آقا پیمان جنسشو ابره ن پیاز!!!
ایشون قضاوت نکردن بنظرم بطور کل گفتن ن ب شخص اشاره کنن
چ عصبی
خشم پشه

بهزاد پاشا یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

نوچ نوچ!

خبری از تعریفیدن خواب نیست :)))))))

خصوصیه

خودم بودما چ خصوصی بودنی؟؟؟!!!
بالاخره ک تعریفیدی

مبین یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ

عرض ادب آقا پیمان دورا دور ارادت دارم مژگان ازتون گفته برام
اما داداشی گلی و مژگان جونم الانم میگم خیالت بی خیال فدات شم چون من برا ب بلوغ رسیده ها شوخی رو میکنم پیمان یه نمونه شوخیه تو خلوت بگو ک تو اینجاآوردم یه نمونه فحش دادان وبی ادبیمو بگو من سرم جلوت بلند نکنم من چیز بی مربوط و...نگفتم اما مژی من حسم اینه همجنین شوخی میکنم باهات هرجا ک بخوام هرکس دوست نداره کامنتای منو نخونن خب چ کار دارن ب نظر من
تو فقط نرنج عزیز مبین

مبین جان حق با آقاپیمانه بهتره وب وب بمونه ن چت روم 2
نظرت؟

مبین یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ب.ظ

نازنینم یه سوال دوستت از کی یادش افتاده تن وب داری ک 10تایی نظر میذاری
مورد نداره فقط اگر با مژگان درباره دوستت صحبت کنی و برنجه منم ساکت نگاه نمیمونم
همین

هههه ی وجه اشتراک تو و بهزاد:املاتون زیر خط فقره
آقایون آقایون لطفا در این مکان نفس کش نطلبید
باتشکر
مهربون باشید

پیمان دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

سلام
اول بریم سراغ اقا بهزاد عزیز.
بی نهایت از لطفت بهم متشکرم. شاید حق با شماست. من از جنس پیازم. پیاز رو دیدی تا حالا؟ در حالت معمولی خیلی مظلومه. اما تحت فشار که قرار بگیره تعداد زیادی قطره ی سوزناک ازش ترشح میشه که اشک چشما رو در میاره
بگذریم. مایلم کمی کامنت خودتو بررسی کنیم با هم و بعد یه سسری حرفا.

« آقا پیمان خان با حرفایی ک زدی نشون دادی حداقل از جنش پیاز هستی !
من نمیدونم چ برداشتی کردی اما باید بگم ما آدما حق هیچ برداشتی رو نداریم »

صرف نظر از بی احترامیتون که دوستان خوب می دونن برای من اصلا مهم نیست، خودت الان از کامنت من برداشت کردی و گفتی نشون دادم از جنس پیازم . پس میبینی که ممکنه بعضیا برداشت کنن و اینکه چرا ما طوری حرف بزنیم یا رفتار کنیم که ممکن باشه بقیه هر جور برداشتی بکنن؟


« هم دیگه رو ب رخ کشیدن؟؟

عزیز من ... وقتی منو نمیشناسی پس قضاوت نکن

من نیازی ب به رخ کشیدن خودم ندارم

اونی ک باید منو بشناسه شناخته »

همین جملات می تونن نمونه ای از چیزی که ما عموما به عنوان «به رخ کشیدن» میشناسیم باشن. شما این جور صحبت کردن رو اول در مقابل مبین بعد هم در مقابل من استفاده کردی. همه هم می دونن این تیپ صحبت کردن به منظور اثبات برتری «خود» استفاده میشه و نه چیز دیگه دقیقا مصداق عبارت شریفه ی «بیشین بینیم بابا!»
هرکی قبول نداره بگه. استقبال می کنم. ضمنا من مستقیما در مورد شخصیت کسی قضاوت نکردم! من فقط کارایی رو که منحصرا شما دو نفر انجام دادین اسم بردم و خواستم که دیگه تکرار نشن! نه اسمی از شما بردم و نه از آقا مبین! اما دقیقا خود شماها که این کارا رو کرده بودین با عکس العمل نشون دادن حرفای منو تایید کردین و نشون دادین که واقعا از کار خودتونم در حین انجامش باخبرین!


« شما بیا نظرت بذار چ گیری دادی ب نظرای من آخه؟؟؟؟ »

من اطلاع دارم که این کارای شما مورد تایید نویسنده ی محترم وبلاگ حاضر نیست و این بحث و جدل شما منتج شده به این جمله از طرف ایشون
«نمیذارن ک ی روز بدون فکر سپری بشه برام»
این جمله باید برای شما کافی باشه برای انجام ندادن خیلی از کارا.. البته اگه نویسنده ی محترم برای شما حائز احترام باشن!
واقعا فکر می کنی من سر خود اومدم و کامنت گذاشتم؟
عارضم به خدمت شما که من قبل از کوچکترین حرفی از خود ایشون اجازه گرفتم و بعد شد انچه که شد! پس این حرفایی میزنم قبلا مورد تایید ایشون واقع شدن و هیچ عمل خودسرانه ای این وسط رخ نداده! تنها قصد من از این کامنتا اینه که شما به حریم ایشون به عنوان یه شخصیت مستقل احترام بذارین. همون طور به افراد محترم اطرافتون توی اجتماع واقعا احترام میذارین.
خیلی حرفم طولانی شد اما چاره ای نیست!
شما توی اجتماع .. خیابون.. دانشگاه.. واقعا با همه ی افرادی که برای شما مورد احترام هستن همینجوری احترام میذاری؟! با همین لحن صحبت می کنی؟ شک دارم.
می دونی فرقش با اینجا چیه؟ اینه که تو اینجا ترسی از شناخته شدن نداری پس هر جور که بخوای صحبت می کنی.. اما توی خیابون نه!! ممکنه فلانی بشناست و در موردت فکرای بد بد بکنه. این لحن رو در مقابل استاد دانشگاهت یا دختر خاله ت یا ... استفاده نمی کنی آقا بهزاد! و این میشه حرف من! که شما اینجا فقط سمت خودتو میبینی. که فقط یه سری حرفا رو بزنی و تموم. دیگه به این فکر نمی کنی که این بنده خدا هم وقت گذاشته.. وبلاگ ایجاد کرده. دوست داره وبلاگش براش مفید باشه! چرا شماها باید اینجا رو تبدیل به چت روم عاشقانه (اونم از نوع غربی) بکنید در حالی که کل مطالب ایشون در مورد عشق به خدا هست؟! این چه حقیه که شماها برای خودتون بیشتر از صاحب اینجا قائلید؟ ادعای حب و دوستیتونم که بس بسیار بلنده.
((این غربی که من میگم اصلا منظورم اون غربی سیاسی نیست! شرق و غرب دنیا مشخصن و متوجه هستین که منظورم از غرب چیه! قبلا توی کامنتم در مورد عشق توضیح دادم))

به هر حال امیدوارم که بیشتر به نویسنده ی وبلاگ حاضر احترام بذارید. از همون احتراما که مثلا استاد دانشگاه یا صمیمی ترین دوستانتونو ((در سطح جامعه .. نه بین خودتون!)) لایقش میدونید! چون اینجا هم اگرچه از نوع مجازی، اما بالاخره یه اجتماعه با یه سری مراجع! و با اعتبار وبلاگ ایشون سر و کار دارید!
ممنون که خوندین! امیدوارم برداشتی نکنید و سعی در اصلاح عملکردتون بکنید.

یییاااا بببسسسممم ااالللههه!!!!رمانه رسما:)))))))) بیشتر رنجشم بخاطر اینه ک عامل و واسطه ناراحتیم
همه باهم دوست باشیم دیگه

پیمان دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ق.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

و اما اقا مبین عزیز.
ممنون که شما مثل دوستمون با شمشیر با من حرف نزدی
حرفایی که می خواستم به شما بزنم با خیلی از حرفایی که به اقا بهزاد زدم مشترکه. خودت می تونی تشخیص بدی که چیا به خودت مربوط میشن
کلا بحث من اینه که اقایون. اینجا مکانیه که یه نفر داره براش وقت میذاره و زحمت میکشه و می نویسه. با کاراتون با اعتبار اینجا بازی نکنید. بذارین توجه بازدید کننده ها به مطالب وبلاگ باشه نه به تیکه کلامای عاشقونه و اینجور حرفا!
وقت بخیر.

بهزاد پاشا دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

خخخ

نخیرشم املای من هیچیش نی

اینو بفهم دوستی در کار نیست

خودم بودم ک با مژگان دوس بودم

دوستی من و مژگانم ب هیشکی ربطی نداره

دلم بخواد میخندونمش دلم بخواد با خاطرات ب گریه میندازمش !!!

همین

مبین خودت خواستی بد و خوب دربارت گفتن بگم و خودم جوابی ندم پس تایید میکنم

behzad pasha دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ق.ظ

راستی مژگانی

خواب خودم بود!

میخواستی نیای خوابم!

آره تعریفیدم (چون خوب نقاط ضعفم رو بلدی ... مجبور کردی بتعریفم)

اما همش رو ک نگفتم!

هه

ها

هو

هی

خخخخخخخخخخ

خب دعوت کردی زشت بود نیام
نامردی دا من سوالتو کامل جواب دادم

مبین دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ب.ظ

باور نکردم اما مژگان تایید کرد دیگه بدتر کافیه سر سوزنی برنجه ازت اونوقت ببین چی میشه
ن تا من و پیمان هستیم تو ک هیچ جدی تر از توأم نمیتونن مژگان رو رنج ک هیچ اخم ب ابروش بیارن
فدات بشم مژگان جون ک همه رو ن شخص خاص میشناسی

مبین لطفا بسته دیگه تو شروع کردی تو اشتباه کردی باید از بهزاد معذرت بخوایی میدونم ب فکر من بودی اما از منم میپرسیدی آخه عذابم میده یا ن
مبین دیگه در این بارو هرچی بگی تایید نمیکنم
اشکمو در آوردید دیگه

مبین دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ

داداشی گلم من کوچیکتم
بابا بیان خب مطالب رو بخونن برن ن نظرات رو
آقا الان عزیزم رایجه کجاش لاو پارتیه؟

behzad pasha دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ب.ظ

آخه من الان چی بگم؟

مثل تو (الان میگی احترام نذاشت) باشه

مثل شما طومار نمی نویسم

اما خودت بهم میگی داری با این کارات خودتو ب رخ میکشی

اون وخ : نوشتی پیاز اشکتو در میاره ! این چیه؟

یعنی بخوای اشک منو در میاری؟

میخوای چیو ثابت کنی؟

ک مثلا خیلی روشن فکری؟

خب باش ب ما چ!

اما گفتی وبلاگ رو بد برداشت می کنیم

من فک نیمکنم غیر خدا چیزی گفته باشم

اره 5-6 پست قبل لاو می ترکوندم با مژگان

ولی الان جز اظهر نظر در مورد پست چیزی نگفتم

اصلا 3-4 پست اخیرش نظر ندادم!

حالا هم بهتره بیایین نظر بدین و کاری ب نظرای من و خودم نداشته باشین تا منم کاری ب شما نداشته باشم

-------------------------

مژگان جان شرمنده اما جلو اون همه توهین و افترا نمیشد ساکت بمونم

من شدم بچه چاله میدون آقا شدن روشن فکر فرنگ دیده! :))))

بهزاد این چ حرفیه!!!!

بهزاد پاشا دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:03 ب.ظ

من دعوت نکردم اولندش! خب خودتو نمیبینم خواستم تو خواب ببینم دا

در ثانی اون جاهایی ک نتعریفیدم برات قابل تعریف کردن نیس ک

دیدنیه دیدنیییییییییییییی

:))))))))

خب چ فرقی داشت
خب یاهو بگو با تو دوست بودن اوتیستیکم قوی شده

بهزاد پاشا دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ب.ظ

عب نداره الان ک اس میدم بهت!

هی میگی بگو دیه

اون وخ نیمیگم حالت جا میاد

ک من اوتیستکم دا؟

چ چ چ

بالاخره ک گفتی
بله بله بله

پیمان دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

از ابتدا قرار نبود بود چیزی رو ثابت کنم. قصدم فقط کمک بود. گفتنیا رو هم گفتم. دیگه هم ادامه نمی دم. شما می مونین و تشخیصتون و ...
در کل تبریک میگم به نویسنده ی وبلاگ حاضر به خاطر دوستاش
همچین مثل مرد رو حرفشون و عملشون وامیستن
وقت بخیر

پیمان دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

آقا بهزاد فـ...
امیدوارم در مورد من اشتباه فکر نکرده باشید!
آدرس نذاشته بودی یه ادرس هم که حدس زدم مال شماست انگار پاک شده! برای همین اینجا کامنت میذارم که ببینید.
اما در کل فکر می کنم اونقدرا از من شناخت داشته باشید که در موردم اشتباه فکر نکنید
اصلا فکر هم نه. مطمئنم
ممنونم از لطفت دوست عزیز.

بهزاد پاشا سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

من چون ب مژگان قول دادم چیزی نمیگم

بودن مژگان برام ی ارزش داره

چون اون نسیم باغ خداست و من پسر باغ خدا

از یه طرف هم روزای خوبی ک باهم داشتیم نمیذاره بیشتر از این ادامه بدم

امیدوارم بیشتر دقت کنین راجع ب حرفایی ک میزنین

همین

مژگانی معذرت موخام :)

امیدوارم بتونی بهزادت رو بخشی

مرسی بهزاد جون لطف کردی
چ کنم ببخشش از بزرگونه

مبین سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ب.ظ

باشه عزیزم دلم چشم دیگه هیچی نمیگم تا تو نرنجی و ناراحتیت برام عذابه از همینجا شروع کردم به ناراحت کردنت پس از همین جا از کسایی ک ناراحت شدن بخصوص خود نارنینت معذرت میخوام
حالا اخمتو وا کن مژگان خودم آفرین

ممنون ولی من مژگان خودمم
باشه ببین

پیمان پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ق.ظ http://rapido-dowleh.blogfa.com

سلام
فکر کنم دیگه وقتشه که یه آپ جدید بذاری و فضای وبلاگ رو عوض کنی

انجام شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد